loading...

خبرنگار بهشت

اجتماع...فرهنگ...سیاست

بازدید : 323
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 16:37

برخی سخنان از حصرات نقل می‌شود که آدم می‌ماند با کدام ترازو، می‌سنجند دستاورد‌ها را. مثل همین گزاره، بخوانید؛ "اگر مذاکره‌کنندگان اصولگرا باشند، مذاکره اشکالی ندارد؟ این پرسشی است از عضو ارشد و محترم حزب پر پیشینه موتلفه اسلامی‌که با این جواب حمید رضا ترقی مواجه می‌شود: قطعا بله؛ مگر از مذاکره با چین ضرر کرده‌ایم؟ / متاسفانه هر وقت مذاکرات توسط اصلاح‌طلبان انجام شده، ما خسارت دیده ایم؛ حتی در زمان مصدق هم همین طور بود" آنچه به قلم آمد، لید مصاحبه‌‌‌ای است که سایت وزین انتخاب برای مصاحبه جناب ترقی با پایگاه خبری وزین جماران برگزیده است. جناب ایشان در این مصاحبه به مسائل گوناگون پرداخته اند که به قاعده اهل فن- اگر لازم بدانند- باید پاسخ بگویند. این قلم فقط به یکی دو نکته می‌پردازد با حفظ احترام اکید این سیاستمدار بزرگوارمان که در مجلس پنجم شورای اسلامی، از مشهد مقدس حضور داشتند. اولین نکته این که فرمودند هروقت اصلاح طلبان مذاکره کرده اند "ما" ضرر کرده ایم حتی زمان مصدق! خب، شاید هم ترامپ – که برخی دوستان از شکست اش زانوی غم بغل کرده اند- چون دید "ما" ضرر کرده ایم از برجام – که نتیجه مذاکره اصلاح طلبان بود- خارج شد تا جلوی زیان "ما" را بگیرد! در ماجرای مذاکرات مرحوم مصدق هم که نفت ملی شد، باز به ضرر "ما" بود لذا دولت فخیمه انگلیس، آنهمه مشکلات ایجاد کرد تا جلوی خسارت "ما" را بگیرد! حالا به عنوان نکته دوم باید از این سیاستمدار کهنه کار پرسید که منظور جناب شان از "ما" چیست؟ سومین نکته را هم به مذاکره با چین می‌پردازیم که از منظر ایشان به عنوان الگویی موفق تعریف شده است. البته هنوز نهایی نیست تا چه رسد به اجرایی شدن تا برکات آن را لمس کنیم اما تا همینجا می‌توان گفت دوستان اصولگرا وقتی این مذاکره و قرارداد احتمالی را در شولای مقدس می‌پیچند و به قرآن مستند می‌کنند عملا نمی‌گذارند کسی –چنان که باید- به نقد آن بپردازد. از یاد نبرده ایم استنادات قرآنی امام جمعه محترم شیراز را که در زمان خود کلی بازتاب داشت. خب وقتی آیت الله دژکام چنین به دفاع از آن برمی‌خیزند، برج و باروی منتقدان فرو می‌ریزد. اگر جناب ترقی و دوستان به کار علمی‌و حقوقی و ناظر به منافع ملی برنامه‌های اصول گرایان باور دارند، میدان را برای نقد فراخ کنند تا ببینند عیار محصولات مذاکره‌‌‌ای شان چیست؟ البته توقع نداریم میدان چنان فراخ باشد که در امر برجام و دیگر مذاکرات باشد که همه ارکان مخالف از همه ظرفیت‌های خود برای ناکام کردنش بهره گیرند و این تاخت و تاز را باز زیر عناوین ارزشی از انتقاد مصون دارند. مطلب به درازا نیانجامد. پایان سخن این که؛ بگذریم و بگذاریم مردم قضاوت کنند مذاکره کنندگان کدام تیم موفق تر بودند و امضای کدام چهره‌ها پای قرارداد گذاشته شده است و کدام یک منافع ملی را بیشتر تضمین کرده است. به نیت افراد هم کار نباید داشت که عرصه دیپلماسی و عمل، الاعمال بالنتایج است. به نتبجه‌هایی که می‌توان به راحتی اندازه گرفت، همین!

ب / شماره 4333 / یکشنبه 25 آبان ۱۳۹۹ / صفحه 3 /

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/990825.pdf

کابل تلفن را دزد برد من دو هفته است که سرگردانم
بازدید : 388
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 16:37

«غربت کتاب در دیار کتابداران»، فکر می‌کنم تیتر خوبی باشد برای بیان عمق فاجعه‌ای که کتاب با آن مواجه است. اینکه از غربت سخن می‌گوییم، به‌گزافه قلم بر کاغذ نبرده‌ایم. انتشار پرزحمت کتاب با تیراژهای چندصدتایی، جز غربت چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ غربت واژه‌ای «محترمانه» است برای روزگاری که کتاب تجربه می‌کند، آن‌هم در ایران که در هزاره‌های پیش، در کتابداری و کتاب‌خوانی و داشتن کتابخانه‌های بزرگ، نامی‌ بلندآوازه داشته است. امروزمان اما چنان از کتاب دور افتاده‌ایم که زندگی‌مان به «بی‌حسابی» میل پیدا کرده است. باور قبلی مردمانمان این بود که «زندگی باید حساب‌وکتاب داشته باشد». آن‌هم تنها به معنای سنجش ریالی و تومانی و دلاری نبود. فقط به معنای اندازه‌گیری و اندازه نگه‌ داشتن در حوزه اقتصاد نبود، بلکه همه شئون زندگی را در برمی‌گرفت و کتاب و فقط کتاب و تفکر در آن بود که می‌توانست زندگی را به حساب آورد. اصلا زیستن و انتخاب سبک‌های بهتر آن نیازمند کتاب است، تاجایی‌که به‌جرئت می‌توان گفت هیچ چیز جای کتاب را نمی‌گیرد، چنان که هیچ‌چیز جای اکسیژن و آب را نمی‌گیرد برای زنده ماندن. کتاب هم بی‌جایگزین است برای تعالی یافتن حیات. با این نگاه، گمان می‌کنم باید حاکمیت برای فقر کتاب‌خوانی و غربت کتاب، چاره‌ای بیندیشد. مگر نه اینکه تمشیت تمام‌ساحتی زندگی، تکلیف حکومت‌هاست؟ فکر می‌کنم با الکترونیکی کردن مبادلات در نظام اداری و مخصوصا نظام بانکی -که در شماره پیشین همین ستون ذکرش رفت- می‌توان با اختصاص کاغذ، از حوزه نشر حمایت کرد. گام دوم را هم حتما مردم برخواهند داشت و کتاب خوب، مخاطب خوب پیدا خواهد کرد.

شهرآرا / شماره 3248 / شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۹ / صفحه 16 / نگاه هشتم

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/2207/32945

با کدام ترازو نتایج را می سنجید؟
بازدید : 376
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 4:38

خبرنگاران، مثل چشم هستند. نه فقط از آن نظر که می‌بینند و خوب هم می‌بینند بلکه از این زاویه که "خود را نمی‌بینند". برای دیدن خود همچنان که چشم به آینه نیاز دارد، خبرنگار هم در آینه زندگی خود را می‌بیند و دریغا که در این آینه، آنچه می‌بیند چندان خوشایند نیست. حتی "ناخوشایند" است و گاه هم تلخ!
تعجب نفرمایید لطفا! خبرنگاران- نه مقاطعه کاران خبر و پیمانکاران کمتر رسانه‌ای که قلم به مزد می‌زنند و در داد و ستد منافع، نفعی درخور می‌برند که حسابشان از باورمندان منشور کار خبری جداست- آنانی که مومنانه و حرفه‌ای و صادقانه کار رسانه می‌کنند ناخوش است روزگارشان. از بس نگفته‌ایم و نگفته‌اند خبرنگاران از خود و رنجی که می‌کشند تا روز‌هایی که در ماه طولانی‌تر از شب یلدا می‌شود را به پایان برسانند.
تلقی جامعه این است که خوش روزگارند و تکاپوی‌شان، تفریحی است لذت‌بخش! خب، مسئولان هم که از جامعه جدا نیستند!؟ داوری آنان هم چنین است که دست و جیب اهل رسانه پُر است که چنین پرقدرت قلم می‌زنند و پرقدرت‌تر یقه می‌گیرند! چنان محکم که گاه به در بردن یقه از دستش ناممکن می‌شود مگر آنکه با قاضی دست به دست شود یقه‌های افتاده به دست رسانه نگار. تازه آنجا هم کار را تمام شده فرض نمی‌کنند بلکه به حکم وظیفه حرفه‌ای و دینی و انقلابی، ادامه کار را تا صدور حکم بر خود فرض می‌شمارند.
این البته واقعیت حرفه‌ای و اقتدار نقشی است که در فرایند امر به معروف و نهی از منکر و نظارت هوشمند ملی برعهده دارند اما کارتِ خبرنگار، روی دیگری هم دارد به‌ویژه در این روزهای کرونایی؛ زندگی شخصی او سخت‌تر از همیشه حاوی جدولی است فقط با تقسیم و تفریق! ضرب و جمع که پایش به میان می‌آید فقط برای سنجش قسط‌ها و قرض‌هاست نه افزایش توان مادی اهل رسانه. به دیگر عبارت، سکه زندگی او "شیر" ندارد بلکه دو رویش خط است، خط در خط. شیر، البته نه در دست که در اندیشه او جان می‌گیرد برای انجام وظیفه و مطالبه‌گری. همین هم اگرچه او را در نگاه مردم و خدای مردم عزت داده است اما در نگاه برخی‌ها گُلِ قلمش را خار می‌نماید و کاری برای ارتقاء سطح معیشتش نمی‌کنند. این مال زمان فعالیت اوست و بعد از بازنشستگی تازه شق دوم مهربانی‌ها؟! را می‌بیند مثل همین ماجرای همسان‌سازی حقوق که تبدیل به متناسب‌سازی شد در تامین اجتماعی، او را چون به حکم قانون یک سالش یک سال و نیم محاسبه می‌شود فقط از سنوات بیمه‌پردازی مستقیم بهره‌مند کردند. یعنی فقط به اندازه 20 سال از متناسب‌سازی بهره‌مند شد که آن هم در حد گفتنی نبود چه بر خلاف بازنشستگان کشوری و لشکری و قضایی که تا سقف 3 و 6 و 8 میلیون افزایش حقوق داشتند، سقف تامین اجتماعی تا یک میلیون و 200 هزارتومان کوتاه بود و سقف خبرنگاران کوتاه‌تر. چیزی نزدیک به نصف دیگران! یعنی خبرنگار هم در دوران خدمت، مشمول لطف مسئولان است و هم بعد بازنشستگی، سایه لطف بر سر او استوار است! بگذریم، خبرنگار چشم است، خود را نمی‌بیند اما هنرمندان زیبا باور، چشم را به سرمه، کانون زیبایی صورت می‌کنند اما هنرناشناسان.... نگوئیم بهتر است که خود پیداست از سیمای جامعه....

جمهوری اسلامی‌/ شمـاره ۱۱۸۴۵ / پنج شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۹ / صفحه 3 / خبر

http://jepress.ir/paper/?newsid=243955

http://jepress.ir/index.php?year=1399&month=08&day=22&category=3&

http://jepress.ir/archive/pdf/1399/08/22/3.pdf

رفتار متواضعانه سرتیپ ارتش دریک مشاور املاک
بازدید : 496
يکشنبه 24 آبان 1399 زمان : 4:38

جدول ضرب را در دبستان خوانده ایم و بی سواد ترین مان هم چهار عمل اصلی را در یاد داریم. فراموش هم که کرده باشیم، ماشین حساب‌های تعبیه شده در گوشی‌های تلفن همراه می‌تواند به یاد مان آورد. بیاییم و حساب کنیم با این آمار‌های رو به فزونی کرونا، هر چند دقیقه، یک نفر می‌میرد و هر دقیقه چند نفر گرفتار این بلیه سلامت سوز کوئید 19 می‌شوند. تازه این آمار را به قرار گفته مسئولان و متخصصان باید حد اقل در 2.2 ضرب کرد و شاید هم مضربی بالاتر در نظر گرفت تا به نتیجه درست تر رسید. این هم یک معنای روشن دارد؛ داریم با مرگ، گرگم به هوا بازی می‌کنیم. تحلیل ماجرا می‌شود این که مرگ همخانه ما شده و ما دو به دو سر یک سفره می‌نشینیم. با هم نشست و برخاست می‌کنیم و خیال مان نیست که میان ما باید دیواری قطور باشد به نام سلامتی. نباید ما به دست مرگ، داس بدهیم. چنین شود، ریشه ما در باد، خشک خواهد شد. حرف عجیب و غریبی نیست این که نوشته آمد. شرح این روز‌های ماست که داریم با کرونا همراهی می‌کنیم با این که رای مان یکی نیست اما شانه به شانه هم داریم به راه می‌زنیم. راهی که معلوم نیست چند قدم خواهیم توانست بپیماییم. راهی که به سوی مردن است. قرارمان، اما، چیز دیگری بود. گفتیم و نوشتیم و هشتگ ساختیم؛ #کرونا- را- شکست- می- دهیم! اما… اما داریم با کرونا همکاری می‌کنیم تا کادر درمان و نظام سلامت و زندگی را یک جا شکست دهیم! دیگر آمار مرگ و میر‌هایی که از چهارصد بالاتر رفته است، آه و افسوسی هم برنمی‌انگیزد چه رسد که غیرتی در ما برنگیزد تا به دفاع از زندگی خود برخیزیم و با راهنمایی مدافعان سلامت، به پدافند بشتابیم در برابر آفند نو به نوی کوئید 19 که مثل آتش در خرمن زندگی می‌پیچد. یک جورهایی داریم رفیق می‌شویم با کرونا و یک جور‌هایی داریم برنامه‌های سلامت را دور می‌زنیم که خود کرونا برای مان دست می‌زند. متولیان امور جاده‌های اصلی را می‌بندند، از بیراهه می‌رویم. می‌گویند ازدحام ممنوع! به هر بهانه‌‌‌ای قرق را می‌شکنیم و می‌پنداریم زیرک ترین مردم دنیاییم. شیوه نامه‌های بهداشتی را به سخره می‌گیریم و به کرونا- احتمالا- لایک هم نشان می‌دهیم. غافلیم که همین رفیق امروزه ما، کرونا، ما را خواهد کشت. باور ندارید سری به بیمارستان‌ها بزنید و گورستان‌ها و بشمارید چه فراوان افراد که با خنجر از پشت کرونا، به خاک افتادند. آمار‌ها را نگاه کنید! دارد تلفات مان از جنگ خیلی بیشتر می‌شود. به چاره برخیزیم این موج مرگ را که ما شرعا نسبت به زندگی خود و دیگران مسئولیم و یلگی و شلختگی در ماجرا و رعایت نکردن پروتکل‌های بهداشتی می‌تواند مصداق همان نهی “ولاتلقوا بایدیکم الی التهلکه” قران باشد. توجه کنیم همه مان . مراقب جان هم باشیم، همین!

ب / شماره 4331 / پنج شنبه 22 آبان ۱۳۹۹ / صفحه 3 /

http://birjandemrooz.com/?p=25733

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/990822.pdf

خبرنگار، چشمی که باید سرمه کشید!
بازدید : 550
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 13:38

بزرگ بود و از اهالی معرفت. منهج اش، با نهج البلاغه شکل می‌گرفت و راهش از کوچه‌های عبودیت می‌گذشت. اهل جهاد بود به روزگارانی که پاکترین فرزندان این آب و خاک به آسمان پل می‌زدند و برخی مدعیان، سر می‌دزدیدند از نگاه‌ها تا کسی نگوید وقتی جبهه کربلاست شما همچنان در منطق کوفی خود نشسته اید؟ چرا به افقی زیستن چنین گرفتار آمده اید که نمی‌توانید سر بلند کنید؟ بگذریم، حیف است کلمات که قرار است در رثای استادی بزرگوار، بر کاغذ بنشیند به تلخ خوانی روز‌های گذشته "هدر" برود. پرداختن به شخصیت مجاهد و اهل اجتهاد حجت الاسلام والمسلمین میرزا مهدی صادقی( که رحمت و رضوان خدا بر او باد) آنقدر زاویه کاوی می‌خواهد که یک حرف را هم نباید به "غیر" اختصاص داد. او "روحانی" بود به معنای صحیح آن. جانش را هزینه این نگاه کرد تااندازه لباسی شود که بر تن کرده بود. همان لباسی که به درستی، جامه سربازی امام زمان می‌نامندش. لباسی که در نوع خود "رزم جامه"‌‌‌ای است فرهنگی در گستره‌‌‌ای از زمان که بازنشستگی هم نمی‌شناسد و پهنایش همه عمر را در بر می‌گیرد. شیخ اهل اخلاق و سلوکی عارفانه بود. نه شبیه دکان دارانِ مدعی بلکه دعاباوری بود اهل عمل. مومنی بود که زیستن در کف جامعه را هزار بار عزیزتر می‌داشت تا پا نهادن به پله‌های قدرت. راه برای او باز بود و چراغ‌ها روشن اما او می‌خواست در جامعه از نهج البلاغه بگوید حتی صدای کلمات این معجزه مانای علوی را در فضای مجازی هم طنین انداز کرد. او اهل "عمل" بود و" فرزند زمانِ خویشتن" . موقع درس، موفق ترین طلبه بود. موقع مبارزات انقلابی، فعالترین جوان و موقعی که کربلایی به وسعت جبهه شکل گرفت، رزمنده و فرماندهی توانمند و از خود گذشته. او بیشتر عملیات‌ها را حضوری اثر گذار داشت و بعد عملیات که دیگران باز می‌گشتند می‌ماند تا دیگران بیایند. همین یکی دو ماه گذشته بود که حجت الاسلام کاظمی‌نژاد تعریف می‌کرد بعد از یکی از عملیات‌ها همه دوستان بازگشتند اما "شیخ مهدی" نیامد نگرانش بودیم و جویای احوالش. گفتند خوب است و بعد می‌آید. وقتی آمد و دلیل دیرآمدنش را پرسیدیم گفت: وقتی بچه‌ها برمی‌گشتند فرمانده آمد و گفت: شیخنا شما روحانی ما بودید برای مان از قران و خدا و رسول و جهاد گفتید. این قران، بیا نشان بده آیه‌‌‌ای که گفته باشد بعد از عملیات باید به شهر برگردید! شیخ گفت: قرآن را از دستش گرفتم و بوسیدم و ماندم تا نیروی تاز نفس برسد.آقای صادقی در خیلی از عملیات‌ها مجروح می‌شد. جراحتش بهبود نیافته برمی‌گشت اما حاضر نشد پرونده درمانی تشکیل دهد و دنبال حقوق قانونی جانبازی برود. او می‌گفت من به تکلیف خود عمل کردم. می‌توانم امرم را تمشیت کنم و به همین اندازه اندک هم حاضر نبود باری بر دوش کسی بگذارد. نگاهش جور دیگری بود و نظرش متفاوت اما مومن بود، انقلابی بود و جانش را همیشه برای شهادت در راه دفاع از حقیقت انقلاب، جلا می‌داد. زخم زبانها را شیرین به جان می‌خرید چنان که زخم تیر و ترکش‌ها را چون دوستی همیشه همراه حرمت می‌گذاشت. سلوک او عاشقانه بود و خیلی به حساب آنان که چرتکه را مهمتر از کتاب می‌شمارند جور در نمی‌آمد. حالا استاد رفته است اما نه، او مانده است در جریان نهج البلاغه در جامعه. در سیالیت عشق به انسان‌ها. در زلال اندیشه‌های علوی. او مانده است هرچند پیکر پر از زخمش را خاک به امنت گرفته باشد. او نمی‌میرد مثل همه عاشقان عارف که به مانایی می‌رسند....

تابناک رضوی / کد خبر:۹۱۵۹۳۵ / چهارشنبه :۲۱ آبان ۱۳۹۹ / ساعت: ۱۵:۰۵

http://tabnakrazavi.ir/fa/news/915935/

دختر همسایه پارت اول
بازدید : 358
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 13:38

رفیقمان می‌خواست یک رقم جزئی وام بگیرد. اینکه می‌گویم جزئی، واقعا جزئی بود. چیزی حدود 18میلیون تومان! بانک اما به صلابه کشید وام‌گیرنده و ضامن‌ها را. دو چک گرفت روی هم 60میلیون ضمانت برای 18میلیون. کلی سند و مدرک و پرینت حساب و فرم ثنا و... هم اضافه کرد و چهره بدون ماسک وام‌گیرنده و ضامنان هم به رؤیت جناب بانکدار رسید و قریب به ساعتی فرم‌های مختلف و متکثر و... پر شد و پای هر برگه، سه امضا نشست و سه اثر انگشت ثبت شد که شرح ماجرایش، مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود. کوتاه می‌کنم سخن را به همین کاغذ. همین برگه‌هایی که به‌خاطرش درختان تبر می‌خورند. حرفم هم این است که چرا این همه فرم، طراحی و کاغذ‌ها اسراف می‌شود؟ دلم سوخت؛ نه برای انتظار و سردواندن‌ها و از چندجا کاغذ و معرفی‌نامه گرفتن‌‌ها و... بلکه برای کاغذ‌هایی که از بین می‌رفت در شرایطی که برخی دانش‌آموزان برای تهیه دفترچه مشق خود به مشکل می‌خورند. راستی مگر قرار نبود دولت الکترونیک؟ قرار نبود حذف کاغذ از روابط اداری؟ قرار نبود به‌صرفه شدن کارها؟ قرار نبود.... پس چه شد؟ گذرتان به بانک بیفتد، اندازه تنه یک درخت، باید کاغذ مصرف شود تا یک وام معمولی بگیرید. نمی‌شود جایی طراحی شود که همه مدارک افراد را داشته باشد و سیستم‌ها بتوانند با خواندن شماره ملی، به آن دست پیدا کنند تا کاغذ‌ها این چنین هدر نرود؟ باور بفرمایید این همه کاغذ سیاه کردن و از چرخه خارج کردن، می‌تواند مصداق اسراف باشد و موضوع «انه‌لایحب‌المسرفین» که ضمیر «انه» هم به خدا برمی‌گردد؛ یعنی خدا اسراف‌کاران را دوست ندارد.

شهرآرا / شماره 3246 / چهارشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۹ / صفحه 16 / نگاه هشتم

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/2193/32596

شرحِ صادقِ طلبگی بود میرزا مهدی صادقی
بازدید : 527
جمعه 22 آبان 1399 زمان : 13:38

همین یکی دو روز پیش بود که از “حرمتِ همسایگی ” گفتیم. از این که غمِ همسایه، ما را هم بر سفره غم می‌نشاند. قصه انفجار دانشگاه کابل بود و به خون غلطیدن ده‌ها جوان پر آینده کشور همسایه و ماتمی‌که افغانستان را سیاه پوشانده بود. خود را عزادار خواندیم به حق و هنوز سوگواریم در آن عزا. “حرمتِ همسایگی، چنین اقتضائی دارد اما وقتی “همسایگی” با “هموطنی” کنار هم قرار می‌گیرد، حرمتی مضاعف می‌یابد و داغ هم ضریب پیدا می‌کند و به قاعده باید فغان هم بلند تر شود. اما قصه‌‌‌ای که خواهم گفت از آن نوع نیست که الحمد ا… به غیرت شهیدان و همت امنیت بانان ایران زمین، دست متجاسران از اقدامی‌چنان کوتاه است اما حوادث، اما غفلت‌ها، اما تلخ روزی‌ها، دستی بلند دارند در تطاول که گاه از تلخ روزی‌های همسایه چیزی کم نمی‌آورد. این درست که نه جنس آن یکی است و نه اندازه آن اما به مصداق برجسته شدن یک لکه سیاه در ردایی سفید، بزرگ به چشم می‌آید خیلی بیشتر از پشت و رو سیاه بودن ردایی سیاه. ما هم سفید رویان سفید اقبال می‌دانیم خود را و لذاست که همان تک لکه‌ها عذاب مان می‌دهد به ویژه که در خانه همسایه هموطن مان اتفاق می‌افتد. در سیستان و بلو چستان. همین همسایه‌‌‌ای که گلیم رنگارنگش به گلیم ما کوک در کوک و به هم پیوسته شده است. مثل خانه‌‌‌ای که دیوارش تکیه داده باشد به دیوار ما لذاست که بیش از هر دیار دیگری درک می‌کنیم مصائب آن منطقه را و احساس تکلیف می‌کنیم برای توجه دادن اذهان. برای گرفتن دستِ اندیشه و تدبیر دولتیان و بردنشان به جغرافیای مظلوم و محروم سیستان و بلوچستان وخواندنِ قصه تلخ “هوتک”‌ها و “گاندوها” و دخترک‌ها و پسرک‌های این دیار که برای کاسه‌‌‌ای آب، گاه دستِ کاسه دار را هم از دست می‌دهند. آخر، آب شرب بعد از اکسیژن حیاتی ترین نیاز برای زندگی است. بی آب نمی‌توان زندگی کرد. نمی‌شود. این را همه می‌دانیم اما چرا همچنان این قصه دارد گره‌های تازه می‌خورد؟ چه کسی باید گره‌ها را باز کند و آخر داستان را به آبِ گوارا، شیرین تمام کند؟ تلخ است اما می‌خواهم صریح بنویسم وقتی دارید آستین‌ها را برای شستن صورت تان، مرتب تا بالا می‌زنید. وقتی دستانتان خنکای آب را به صورت تان می‌پاشد به جای خالی دستِ تازه دخترکان بلوچ بیاندیشید. از خود بپرسید و همه از خود بپرسیم سهم هر کدام ما از دست نداشته او چقدر است؟ اگر دین داریم “دَین ” هم بر ذمه، داریم نسبت به مردم. اگر خجالت نمی‌کشیدم می‌گفتم وقتی آستین‌ها تان را برای وضو بالا می‌زنید به فکر آستین‌های خالی دخترکان شرقِ ایران هم باشید که دیگر دستی برای عریظه نوشتن و شرح حال کردن ندارند. شما مسئولان را اهل دین و مردانگی می‌دانیم و از مومنان و جوانمردان، توقع صد چندانِ دیگران است. کاری کنید که دیگر کسی برای قدحی آب، سلامت خود را از دست ندهد. تلاش کنید تا لک برندارد آرزوی پدر و مادری برای رساندن آب به دست فرزند خویش….

ب / شماره 4330 / چهار شنبه 21 آبان ۱۳۹۹ / صفحه 3 /

http://birjandemrooz.com/?p=25692

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/990821.pdf

اسراف کاغذ در نظام بانکی
بازدید : 350
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 20:37

سابقه نداشت مردم ایران نسبت به انتخابات آمریکا این همه حساسیت نشان دهند. پیش از این هرگز چنین نبود که اخبار انتخابات آنان برای مردم ما هم "ارزش خبری" پیداکند. یک نوع "ارزش مجاورت" پیداکرده این دوره برای ما در عین حالی که به لحاظ جغرافیایی از فاصله هزاران کیلومتری ما و آمریکا به اندازه میلیمتر هم کمتر نشده است! "مجاورتِ" سیاسی، اقتصادی و.... باعث این حساسیت شده است. آن هم نه فقط برای نخبگان و حتی طبقه متوسط شهری که حتی روستائیان ما هم انتخابات و تحولات آمریکا را رصد می‌کردند و می‌کنند. هر کدام هم از زاویه نگاهی و با نیتی که خود می‌دانند و قابل احصا هم هست اما در این کوتاه نوشته، پرداختن به همه آن‌ها ممکن نیست فقط می‌خواهم به چند نکته بپردازم.
اول اینکه برخی به طعنه می‌گویند مردم بیش از آنکه به تغییر و تحول در انتخابات خودمان امید بسته باشند، آرزو‌های خود را- هزاران فرسنگ آن‌سوتر - در صندوق‌هایی می‌جویند که خود نقشی در آن ندارند! شاید برای گروهی چنین باشد اما برای بسیاری چنین نیست که می‌دانند تا دست به زانوی خود نگیرند و یا علی نگویند برای برخاستن، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. می‌دانند اگر از آسمان هر روزه، دریا، دریا، هم ببارد اما خود به کشت و کار نباشند هیچ زمینی سبز نخواهد شد بلکه اگر به عمل برخیزیم در خشکسالی هم - ولو با مشقت بسیار و کار بسیارتر - روزی خود را از دل زمین بیرون خواهیم کشید. «نگاه به درون» معنایی چنین دارد که اگر شکل بگیرد معجزه را به چشم خواهیم دید. البته برای مردمی‌که به کشت و کارند همراهی آسمان، معجزه را بزرگتر و دامن گستر‌تر می‌کند.
اما نکته دیگر؛ برخی افراد خود انقلابی‌پندار - به خطا و برخلاف نص کلام رهبر انقلاب - در فضای مجازی بخش دیگری از جامعه را و به ویژه اهل سیاست گروه مقابل را «ستاد قیطریه بایدن» می‌خوانند و به تیر و طعنه می‌نوازند! اینان انگار نمی‌دانند ما به ازای این خوانش می‌شود این که خود «ستاد ایرانی ترامپ» خوانده شوند، ستاد «قاتل شهید سلیمانی» ستاد قاتل بیماران بی‌گناهی که به خاطر نبود دارو به دامن مرگ می‌افتند! آنان به‌اصطلاح از دعوای آمریکا سنگ برمی‌دارند برای شکستن سر هموطنی که مثل آنان فکر نمی‌کند اما حواس‌شان را جمع این نکته ظریف نمی‌کنند که اتفاقا برای خیلی از مردم ما همین نکته، همین که دست ترامپ به خون سردار امنیت‌آفرین ما و هزاران شهید در مناطق مختلف جهان، آغشته است، کافی است تا دعا کنند این دست «فرعونی» بشکند. این که طعنه‌زنان و بایدنی‌خوانان بخشی از جامعه چه فکر می‌کنند، خود دانند و خدایی که از ضمیر همه آگاه است. ما سر تیر انداختن و طعنه‌افکنی در فضای جامعه نیستیم و این "سم" را مرگ آفرین می‌دانیم برای وحدت ملی که ضرورت حیاتی امروز و فردای ماست. مقابله به مثل را هم نمی‌پسندیم در این فضا که خود خط تفرقه را ادامه دادن است.
دیگر گفتنی نیز این که؛ همه می‌دانیم میان بایدن و ترامپ فرق چندانی نیست چون مجریان یک سیاست واحد‌ند اما قصه ما سر نخواستن و تنفر است. ما بایدن را نمی‌خواهیم – مثل همه روسای جمهور آمریکا - اما از ترامپ، متنفریم. نفرتی که مظلومیت سلیمانی اقتضا می‌کند. نفرتی که مرگ بیماران خاص آن را تشدید می‌کند. نفرتی که شرایط سخت روزگار هموطنان ما آن را روز افزون می‌کند. نفرتی که در گستاخی‌های آمریکا در اقصای عالم شکل می‌گیرد. ما متنفریم از دشمن ددمنشی که قواعد شناخته شده دشمنی را هم زیر پا می‌گذارد و به هیچ قانونی پایبند نیست. از ترامپ متنفریم در اعلا درجه اما هوشیاریم و به لبخند بایدن، دل‌مان نمی‌لرزد چه رسد که کسی بخواهد دل ببازد. از اخم ترامپ هم خم به ابرو نمی‌آوریم اما بیزاریم از ترامپ وترامپیسم و تلاقی فاشیسم و صهیونیسم. این تنفر بسیار بیشتر از نخواستن بایدن و یکی دانستن دو مهره سیاست استکباری، در جان‌مان به فریاد برخاسته است. سیاست ما البته همان است که رهبر انقلاب فرمودند؛ برای ما فرقی نمی‌کند چه کسی رئیس‌جمهور آمریکا شود. چون سیاست کلان و راهبردی ما ایستادن پای حق است و از این هم کوتاه نمی‌آییم...

جمهوری اسلامی‌/ شمـاره ۱۱۸۴۱ / یکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ / صفحه 3 / خبر

http://jepress.ir/?newsid=243584

http://www.jepress.ir/archive/pdf/1399/08/18/3.pdf

http://www.jepress.ir/index.php?year=1399&month=08&day=18&category=3&

فقط موخوام عرررررررررررررررررررررررررر بزنم
بازدید : 347
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 20:37

بغضم شکست. تعارف نمی‌کنم. بغضی که در گلویم گیر کرده بود، شکست. چشم‌هایم به باران بهاری دچار شدند در نیمه راه ماه دوم پاییز. هربار که جایی می‌خوانم یا به تکرار برای خود زمزمه می‌کنم #جان_پدر_کجاستی، حکایت همین می‌شود؛ بهار می‌زند به چشم‌هایم از اندوه پاییز دانشگاه کابل که به خون نشسته است. راستی آن آدم‌کشان خبیث می‌توانند بفهمند پدر را، جان را، نگرانی را؟ نمی‌دانم پدری بر سر خویش داشته‌اند یا نه؟ اگر داشته باشند، با خواندن همین جمله باید تفنگ بر زمین بگذارند و دست به آسمان توبه برند -اگر نگوییم با انتحار در یک بیابان، زمین را از لوث وجود خود پاک کنند- خسته‌ام. یاد قربانیان دانشگاه کابل، شکسته‌ترم می‌کند. ایرانی هستیم آخر و از اول زندگی، برادران افغانستانی را در کنار خویش و بر سفره خویش داشته‌ایم. برادرتر از پیش شده‌ایم ما ایرانی‌ها. حق داریم چنین بسوزیم از آتشی که در خانه همسایه برپاست. از جهلی که دانش را در آن دیار، تاب نمی‌آورد. از کوردلانی که نمی‌توانند نگاه‌های باز را تاب آورند. از هرجایی‌های دوره‌گردی که سفره مرگ خود را این‌بار در افغانستان پهن کرده‌اند. ما ایرانی هستیم و می‌فهمیم انفجار و ترور چه طعم گسی زیر زبان یک ملت می‌گذارد. 17هزاربار به تعداد شهدای ترور به ماتم نشسته‌ایم. می‌دانیم قصه را. همین است که بیش از همه مردم جهان، حسرت و انتظار فوران‌کرده در #جان_پدر_ کجاستی را می‌فهمیم. خدا به آن پدر منتظر و همه پدرها و مادر‌های منتظر که فرزندانشان هرگز به خانه بازنخواهند گشت، صبر دهد. خدا امید هیچ پدر و مادری را ناامید نکند در روزهای پیش‌رو و فرداهایی که خواهند آمد. خدا کند این آخرین باران بهاری باشد که در نیمه راه پاییز به چشم‌ها می‌زند!

شهرآرا / شماره 3242 / يکشنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۹ / صفحه 16 / نگاه هشتم

https://shahraranews.ir/fa/publication/content/2179/32304

از ستاد ایرانی بایدن تا ترامپیست‌های وطنی
بازدید : 389
دوشنبه 18 آبان 1399 زمان : 20:37

میلاد پیامبر بزرگوار اسلام، یک هدیه بزرگ بود به انسان. آمد و مبعوث شد تا ما را از یک "بودنِ منجمد" به مرحله متعالی یک "شدنِ مستمر" برساند. آمد تا بفهمیم هرگز نباید به اسارت رکود رفت . نباید باتلاق شد بلکه "حرکت" را برای ما برنامه ریزی کرد تا در جریان همیشه از آدم به انسان ارتقا یابیم. بودن مان را هدف دهیم. هدف‌ها مان را متعالی کنیم و چنان باشیم که هر روز مان نه تنها مثل دیروز نباشد که حتما بهتر رقم خورد و ثمر بدهد. برکت این است و بزرگ شدن هم جز این معنایی ندارد که میوه‌های وجودت، کام مردمان را شیرین کند و نگاهت، معنایی نوشونده از "مواسات" باشد که چون چراغ تاریکی را می‌تاراند وگرما آفرین می‌شود. بر اساس همان قاعده حرکت است که می‌توان "چنین بودن" را به "چنان شدن" تبدیل کرد چه؛
آدم‌ها زنده هستند مثل سایر موجودات خط سیر از پیش تعیین شده‌‌‌ای دارند، انسان‌ها زندگی می‌کنند. آن هم به معنای درست کلمه. خط سیرشان در تعالی و جان شان در فربهی و اثر بخشی و برکت است.
آدم‌ها می‌شنوند، انسان‌ها درک می‌کنند به تحلیل می‌پردازند و هر روز قدمی‌جلوتر می‌گذارند.
آدم‌ها می‌بینند، انسان‌ها عاشقانه نگاه و همه چیز را فهم و فهمیده‌ها را به برنامه تبدیل می‌کنند
آدم‌ها در فکر خودشان هستند و چون موریانه به فکر انباشت دارایی‌ها، انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌‌کنند و گاه آنان را بر خویش ترجیح می‌دهند تا با مفهوم بلند مرتبه‌‌‌ای چون ایثار آشنا شویم!
آدم‌ها میخواهند شاد باشند، انسان‌ها می‌‌خواهند شاد کنند!
آدم‌ها، اسم اشرف مخلوقات را دارند؛ انسان‌ها، اعمال اشرف مخلوقات را انجام می‌‌دهند!
آدم‌ها انتخاب کرده اند که آدم بمانند؛ انسان‌ها تغییر کردن را پذیرفته اند تا انسان شوند!
آدم‌ها و انسان‌ها هردو انتخاب دارند، اینکه آدم باشند یا انسان، انتخاب با خودشان است. نیازی نیست انسان بزرگی باشیم، انسان بودن خود نهایت بزرگیست. راستی انتخاب ما چیست؟ می‌خواهیم امروز مان مثل دیروز و پریروز و روز‌های دورتر و دیرتر باشد یا می‌خواهیم حرکت مان را در مسیر انسان شدن تنظیم کنیم و هر روز مان از روز قبل بهتر باشد؟ البته سخت است این. به بالا رفتن از کوه می‌ماند. اما شدنی است. فاتحان قله‌هایند که می‌فهمند کوه پیمایی چه لذتی دارد و در همسایگی آسمان چقدر تازگی و عظمت موج می‌زند. درست و دقیق و درس آموز گفته اند؛
اگر لذت ترک لذت بدانی
دگر لذت نفس، لذت نخوانی
چه انسانیت را، جان فربهی را، بزرگ شدن را لذتی است که چون حاصل آید انسان بر روز‌های بی حاصل گذشته حسرت خواهد خورد و بر روزگار بی حاصل دیگران نیز و همین هم او را به یاری خویش و دیگران خواهد آورد. درست سر خط مواسات معنوی به شکوهمند ترین قرائت انسانی....

ب / شماره 4327 / یکشنبه 18 آبان ۱۳۹۹ / صفحه 3 /

http://archive.birjandemrooz.com/PDF/990818.pdf

بغض بهار در نیمه راه پاییز؛ #جان_پدر_کجاستی؟

تعداد صفحات : 1

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی