نقد را «سره از ناسره جدا کردن» و «شناختن محاسن و معایب» گفتهاند. در اصطلاح، نقد به مفهوم داوری و قضاوت دوجانبه در مورد یک گزارهاست. حالا ببینید با این کلمه "کاردرست" چه "خراب کاری"هایی میکنند برخی از افراد که دیگران را به نیش میکشند و هرچه از دهان شان بیرون میآید به اضافه حقد و کینههای انباشت شده را از دل بیرون میریزند و نگاه شان که میکنی به سئوال، میگویند ما "نقد" میکنیم. نمیدانم کدام فرهنگ لغات را خوانده اند که برای کلماتشان معادل "نقد " تعریف کرده است. این روزها هم بدگویی و بدخواهی برخی بدزبانان هم مزید بر علت شد تا نگاهی نو داشته باشیم به تعریف نقد که در آغاز بدان پرداختیم. حرف در نقد نکردن نیست که از قضا در دفاع از نقد است از مفهوم متعالی و سازندهای که به زبانهای آلوده، لوث شده و معنایی دیگر یافته است. البته فقط در حوزه سیاست نیست این رفتار و معنای غلط واژه که در حوزه اجتماعی اگر بیشتر نباشد کمتر هم نخواهد بود پس این نوشته را با منظرهای گوناگون باید خواند. عوارضش هم در زندگی فردی ما نمایان است و هم در زیست جمعی و حتی ملی ما خود را نشان میدهد. یعنی میگویند و میپندارند نه کنتوری میاندازد و نه برایشان هزینهای دارد لذا میگویند و میگویند و باز هم میگویند و طلبکار هم میشوند اما وقتی نگاه به کارنامه خودشان بیندازی خواهی دید که با ارفاق باید در شمار مردودین بنشینند اگر همان اول حکم به اخراج شان نشود. یادم هست چندی پیش در یک گروه فامیلی در فضای مجازی، بنده خدایی هر “رطب و یابسی” که در گروهها و کانالها میدید باز نشر میکرد که شامل انواع تهمتها و توهینها بود. وقتی به اعتراض علامت سئوال گذاشتم جلویش، کت و شلوار نقد پوشید که من “نقد” کردم! گفتم نقد هم ادب و آدابی دارد و هم جایی. اینها که تو بازنشر میکنی، نقد نیست، نسیه خریدن جهنم است و در جای خود “تشییع فاحشه” و تکثیر گناهان گوناگون. چیزی که گروه خانوادگی که فلسفه تشکیل آن آگاه شدن از احوال یکدیگر در نقاط مختلف است، نیست. او البته یک مقداری محتاط تر شد اما رویه اش را ترک نکرد. چنان که دیگران ترک نمیکنند اما همین خود منتقد پندارها را در برابر این پرسش بنشانی که مثلا راه حلت چیست، خواهی دید که بی صدا برمیخیزند و میروند تا خود را از دیدها پنهان کنند که عیب جویی و عیب گویی، ساده است اما اصلاح، سخت است. سخت تر از سخت چنان که جایی میخواندم که پیشترها، ” فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامیفنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شدهای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمیدر کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی میبینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامیتابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد. استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که: اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند. استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت عیب جویی و انتقاد دارند ولی توان و جرات اصلاح نه…!” این مثل، قصه بسیاری از ماهاست که به عیب جویی، زبانی گویا داریم اما به ساختن و اصلاح، دستی کوتاه. حال آن که دستهای توانا و اندیشههای به کمال رسیده اند که میتوانند برای جامعه مفید باشند. عیب جویی بدون اصلاح، خود یک عیب بزرگتر است که امید را هم به آتش میکشد. جامعه بی امید هم نه تنها به سوی بهتر شدن نخواهد رفت که قدمها را معکوس برخواهد داشت به سمت شکست. پس توجه که این به ظاهر نقد کردنها چه آوردهای دارد و چه بردهای و چه هزینههایی بر دوش جامعه بار میکند.....
نخست / شماره 847 / پنجشنبه 15 آبان 1399 / صفحه 3 / جامعه / چ2
https://nakhostnews.com/wp-content/uploads/2020/11/SABOK-847.pdf